مائده آقائیپور
دکترای تخصصی روانشناسی بالینی
در اتاق درمان چه میگذرد؟
«تصویری واقعی، علمی و انسانی از رواندرمانی»
مهستی با قدمهایی مردد وارد اتاق شد. نگاهش دنبال جایی برای نشستن میگشت.
گفت:
«راستش، خیلی وقت بود میخواستم بیام پیش رواندرمانگر، ولی هم میترسیدم، هم نمیدونستم قراره چی بشه… یعنی فقط حرف میزنیم؟»
چند روز قبلتر، الما پرسیده بود:
«جلسه چجوری شروع میشه؟ من باید خودم موضوع رو بیارم؟ شما میپرسید؟»
و هما؟ با همان صورت خسته و صدایی آهسته، گفت:
«اگه بخوام راجع به چیزهایی که اذیتم کرده حرف بزنم، ممکنه حالم بدتر شه… شما چیکار میکنین اون وقت؟»
این سوالات واقعیاند، از آدمهای واقعی. و شاید همان چیزی باشند که در ذهن بسیاری از کسانی که به درمان فکر کردهاند، جریان دارد. شاید بارها شنیدهاید که “رفتم پیش مشاور یا روانشناس، کمی درد و دل کردم”، یا “بهجای درمانگر، از هوش مصنوعی یا دوست صمیمیام راهکار گرفتم”.
اما رواندرمانی، چیزی فراتر از گفتوگو یا تخلیه هیجانی است. اتاق درمان، فضایی علمی، حرفهای و عمیق است که هدفش تنها شنیدن نیست؛ بلکه تغییر در سطحی از مغز، رفتار و تجربه است.
در این مقاله، سفری علمی اما ساده به فضای درمان میکنیم تا ببینیم پشت صحنه این جلسات چه میگذرد.

رواندرمانی یعنی چه؟
آدرینا سالها در روابط پرتنش، خود را مقصر میدانست.
وقتی گفت: «من همیشه انتخاب اشتباه میکنم. شاید اصلاً مشکل از منه»،
در نگاه اول ممکن بود فکر کنیم فقط نیاز به دلگرمی دارد. اما رواندرمانی، صرفاً گفتوگو یا دلگرمی نیست. رواندرمانی فرآیندی هدفمند، ساختاریافته و علمی است. با استفاده از رویکردهایی مثل روانپویشی، شناختی-رفتاری، طرحوارهدرمانی، یا ACT، درمانگر به فرد کمک میکند:
- ریشههای مشکلاتش را درک کند،
- الگوهای تکراری را شناسایی کند،
- و پاسخهای جدیدی در مغز و رفتار خود ایجاد کند.
درمانگر فقط شنونده نیست؛ تحلیلگر است. مثل زمانی که به مهستی نگفتم «اشکالی نداره گریه کنی»، بلکه پرسیدم: «این گریه، بیشتر به خاطر ترس از قضاوته یا تنهاییای که کشیدی؟»
رواندرمانی، یک فرآیند هدفمند و ساختاریافته است که با استفاده از رویکردهای علمی و مبتنی بر شواهد، به افراد کمک میکند ریشه و الگوی مشکلات روانی، رفتاری یا بینفردی خود را بشناسند و برای آنها راهکارهایی پایدار پیدا کنند.
درمانگر، صرفاً شنوندهای همدل نیست. او آموزشدیده است تا با استفاده از نظریههای روانشناختی، الگوهای ناهشیار را شناسایی کرده و به تغییر آنها کمک کند.
از جمله رویکردهای مختلف در رواندرمانی:
- • شناختی-رفتاری (CBT): تمرکز بر افکار ناکارآمد و آموزش مهارتهایی برای تغییر باور و رفتار .
- • طرحوارهدرمانی: تغییر الگوهای ناسازگار که از کودکی در ذهن ریشه کردهاند .
- • روانپویشی: نگاهی عمیق به ریشههای ناهشیار، روابط اولیه، و تعارضهای درونی. با هدف، شناخت انگیزههای پنهان رفتار.
- • و درمانهای شفقتمحور: یادگیری پذیرش، حضور در لحظه، مهربانی به خود و معناجویی در رنج.
اغلب درمانگران از ترکیبی از این رویکردها استفاده میکنند تا بسته به نیاز مراجع، پاسخ مناسبی ارائه دهند. این یعنی درمان ممکن است شامل تمرینهای ذهنی، ارجاع برای دارو، آزمون روانسنجی، یا حتی آموزش مهارتهای بینفردی باشد.
چرا گاهی شش ماه کافیست و گاهی پنج سال؟
هما پس از جلسه سوم پرسید: «یعنی تا کی باید بیام؟ چند جلسه دیگه خوب میشم؟»
جواب این سؤال ساده نیست، چون:
- • فردی که دچار بحران موقعیته، ممکنه در ۱۰ تا ۲۰ جلسه بهبود پیدا کنه؛
- • ولی کسی مثل آدرینا، با الگوهای دیرپای شخصیتی، روابط فرسایشی و عزت نفس شکننده، ممکنه نیاز به چند سال کار مداوم داشته باشه.
درمان شبیه تعمیر یک زخم سطحی نیست؛ گاهی بازسازی کل «شالوده» شخصیت است.
مدت درمان، نسخه واحدی ندارد. درست مانند درمان جسم، در روان هم عوامل بسیاری دخیلاند:
- شدت و مزمن بودن مشکل
- انگیزه فرد برای تغییر میزان آگاهی
- میزان بینش نسبت به وضعیت روانی خود
- حمایتهای بیرونی
- و ظرفیت هیجانی
- • رفتار جدید تمرین شود؛
- • در رابطهای امن اتفاق بیفتد؛
- • و با احساس معناداری همراه باشد.
- • مشاوره اخلاقی نمیدهد؛
- • نقش والد، دوست، یا مرشد معنوی ندارد؛
- • بلکه الگوهای رفتاری را تفسیر میکند. وقتی هما دیر به جلسه آمد و عذرخواهی کرد، نگفتم “اشکالی ندارد”. پرسیدم: «آیا همیشه وقتی دیر میرسی، حس گناهت بیشتر از توجه به نیاز خودت میشه؟
- • رسمی، محترمانه و امن است؛ نه مثل کافیشاپ، نه خانه؛
- • بدون موسیقی پسزمینه، عطر تند، یا نور زننده؛
- • زمان شروع و پایان مشخص دارد؛
- • فاصله فیزیکی مناسب بین درمانگر و مراجع رعایت میشود.
مثلاً:
اگر کسی دچار اضطراب عملکرد یا بحران جدایی است، ممکن است با چند ماه درمان (۱۰ تا ۲۰ جلسه) تغییرات محسوسی تجربه کند. اما فردی که سالها با الگوهای ناسازگار شخصیتی زندگی کرده، مانند اختلال شخصیت مرزی یا اجتنابی، معمولاً نیازمند درمان بلندمدت (مثلاً هفتهای یک بار، به مدت چند سال) است تا ذهنیتها، سبک دلبستگی و تصویر درونیاش از خود و دیگران تغییر کند.
درمان، همیشه شبیه “ترمیم یک پنجره شکسته” نیست. گاهی باید زیربنای کل خانه بازسازی شود.
درمانگر چه میکند؟ بازسازی مسیرهای عصبی!
برخلاف تصور رایج، درمانگر فقط نمیشنود یا توصیه نمیدهد. درمانگر حرفهای:
با دقت به روایتهای شما گوش میدهد تا الگوهای تکرارشونده را شناسایی کند (مثلاً همیشه خود را مقصر میدانید یا از صمیمیت فرار میکنید). سؤالهایی طراحیشده میپرسد که ذهن را به تفکر وا دارد، گاه مقاوت برانگیز، اما سازنده. تمرینهایی ارائه میدهد (نوشتاری، رفتاری، تصویری، ذهنآگاهی) که به مغز اجازه ساخت مسیرهای جدید بدهد.
در سطح مغز چه اتفاقی میافتد؟
در یکی از جلسات، الما گفت: «میدونم باید بهش “نه” بگم، ولی نمیتونم. یه چیزی توی بدنم منو میکشه سمتش.»
و این دقیقاً جاییست که رواندرمانی به مغز مربوط میشود.
مغز انسان، شبکهای از ارتباطات عصبی است. هر رفتاری که تکرار میشود، مثل راهی در جنگل، به مسیر عصبی تبدیل میشود. وقتی ما دائماً از خود انتقاد میکنیم، این مسیر عصبی قویتر میشود. هر بار که ما رفتاری تکراری انجام میدهیم—اجتناب، خودانتقادی، خشم، یا تسلیم—در واقع شبکهای عصبی را تقویت میکنیم.
درمانگر، معنای پشت رفتار را میجوید. درمان تلاش میکند مسیرهای قدیمی (مثل خودتخریبی، اجتناب، پرخاش) را تضعیف و مسیرهای سالمتر (مانند مواجهه، شفقت، ابراز سالم) را تقویت کند. درمانگر با مداخلات شناختی، هیجانی و رفتاری به مراجع کمک میکند مسیرهای تازهای در مغز شکل بگیرد. این فرآیند «نوروبلاستیسیتی» نام دارد—یعنی مغز، حتی در بزرگسالی، توان بازسازی دارد.
اما تنها وقتی که:
درمانگر قاضی نیست، راهنماست
مهستی یکبار گفت: «شما الان فکر میکنین من خیلی کنترلگرم؟»
او منتظر قضاوت بود. اما درمانگر قاضی نیست.
او:
خیلیها میپرسند: “تو به من چی میگی؟”، یا “حالا نظرت دربارهم چیه؟” اما نقش درمانگر این نیست که نظر بدهد، قضاوت کند یا توصیه شخصی ارائه دهد.
درمانگر:
داور نیست که بگوید “حق با توست یا دیگری” دوستی نیست که درد دلهای خودش را بریزد یا مرزها را بردارد واعظ اخلاقی یا مربی معنوی نیست
او یک ناظر آموزشدیده، با مرزهای مشخص حرفهای است.
وظیفهاش فراهم کردن فضای امنی است تا خود شما، به پاسخها برسید.
فضا هم درمانگر است
اتاق درمان، فقط یک اتاق نیست؛ بخشی از درمان است.
آدرینا یکبار گفت: «همینکه میدونم اینجا کسی منتظرمه که قضاوتم نمیکنه، یه حس عجیبی بهم میده. حتی وقتی حرف نمیزنم، ذهنم یهجوری آرومه.»
اتاق درمان، فقط چهار دیوار نیست. بلکه فضاییست که:
در درمان آنلاین هم، این اصول باید حفظ شود. اگر جلسهای در خانه برگزار میشود، باید حس «فضای درمانی» داشته باشد، نه فضای خانگی.
چرا اینها مهم است؟
طبق نظریه پلیواگال (Porges, 2011)، مغز ما بر اساس نشانههای محیطی تصمیم میگیرد که “ایمن” است یا نه. وقتی مراجع وارد فضایی قابلپیشبینی، منظم، محترمانه و بدون تهدید میشود، سیستم عصبیاش از حالت جنگ/فرار (Sympathetic) به حالت اجتماعی، آرام و یادگیرنده (Ventral Vagal) میرود.
درمان تنها در این حالت ایمنی عصبی میتواند مؤثر باشد.
جمعبندی
رواندرمانی، سفری است درونی و عمیق، با همراهی فردی متخصص، نه برای نصیحت، بلکه برای بازسازی.
در این مسیر:
با الگوهای ذهنیتان روبهرو میشوید متوجه میشوید چرا بارها در روابط یا ذهنتان گیر میافتید و مهمتر از همه: راههای تازهای در مغز و رفتارتان شکل میگیرد.
درمان، یک مکالمه ساده نیست؛ بازسازی مغز است.
منابع علمی استفادهشده:
Cozolino, L. (2017). The Neuroscience of Psychotherapy. Norton.
Wampold, B. E. (2015). How important are the common factors in psychotherapy?
Norcross, J. C., & Goldfried, M. R. (2019). Handbook of Psychotherapy Integration.
Porges, S. W. (2011). The Polyvagal Theory.
Gabbard, G. O. (2017). Long-Term Psychodynamic Psychotherapy.
Siegel, D. J. (2012). The Developing Mind.